گذرگاه فکر و ذکـر



کتاب های تاریخ در رشتۀ علوم انسانی از سال دهم تا دوازدهم، به صورت زمان مند، روزگار باستان تا زمان حاضر را در حد قابل قبولی روایت می کند. مثلاً کتاب پایۀ دهم، تاریخ باستان را و کتاب تاریخ پایۀ یازدهم علوم انسانی وقایع اسلام و ایران را تا پایان سلسلۀ صفویه و نیز تاریخ جهان در عصر میانه و جدید را شرح داده و کتاب تاریخ پایۀ دوازدهم، تاریخ ایران و جهان معاصر از آغاز کار نادرشاه تا روزگار کنونی را به خوبی بررسی کرده است که هفته ای دو ساعت در مدارس تدریس می شود.

این شیوۀ تاریخ نگاری برای دانش آموزان تا حد قابل توجهی مفید و اثرگذار است و به آن ها می آموزد که تاریخ فقط بیان یک سلسله حوادث معمولی نیست که در بخشی از زمان اتفاق افتاده است.

اما در کتاب تاریخ پایۀ دوازدهم که به تاریخ انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی مربوط می شود، متأسفانه اینگونه روایت های چند وجهی دیده نمی شود و صرفاً به شیوۀ وقایع نگاری فهرست وار اکتفا کرده است. مثلاً از اوضاع سال های 1341 تا 1357 نسبت به ماجراهای بسیار مهمی همچون تصویب نامۀ انجمن های ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید، مخالفت های امام خمینی (ره) با اقدامات رژیم شاهنشاهی، ماجرای کاپیتولاسیون، قیام پانزدۀ خرداد و کشتار چند ده هزار نفری مردم و تبعید امام به ترکیه و عراق، وقوع انقلاب اسلامی، ترورهای منافقین، غائله های شهری، آشوب های خیابانی، جنگ تحمیلی و دفاع مقدس به صورت سطحی، گذرا و بسیار بی توجه و کم رنگ عبور کرده است.

طبیعی است که این گونه روایت گری مبهم و بی محتوا، توصیف چندانی از اوضاع تاریخ ی کشور به دست نمی دهد و در نتیجه ذهن دانش آموزان را عملاً به سمت و سوی روایت های دیگری می برد که در شبکه های ماهواره ای و رسانه های بیگانه تولید می شود.

 

پ.ن: حتم دارم که این کار، یک تعمد ی است که در راستای تعهدات دولت به سند 2030 در حال انجام است

 


 

سال های قبل که گاهی از صمیمیت زندگیمون، از خوش رفتاری و گشاده رویی خودمون و از صبوری و همدلی و همراهی همسرم چیزهایی می نوشتم، بعضی ها خوشحال می شدند، بعضی ها تحسین می کردند، عده ای هم از روی خیرخواهی توصیه می کردند که این جور چیزها را ننویسم، چون ممکنه بعضی ها چشم بزنن و حسودی کنند.

امـا افـرادی هـم بودند کـه به اسـم ناشناس یا با اسـم غیــر واقــعی در کامنت هــای خصـــوصی، همش تــوهـین و ناسزا و زهــرمار نثارمون می کردند و کلی نیش و کنایه تحویلمون می دادند. ماحصل حرفشون هم این بود که می گفتند: نوشته هاتون فخرفروشیه / میخواهید دل بقیه رو بسوزونید / می خواهید خود نمایی کنید / دارید خالی می بندید / میخواهید القاء کنید که دیگران این جوری باشند / میخواهید جلوی بقیه کم نیارید / می خواهید وانمود کنید که رفتار بچه مسلمونا اخلاقیه و زندگیاشون بی کدورته و.و. و.!

مثلاً یه آقای متأهل که اطلاعی از مشکلات درس و معیشت و زندگی ما نداشت و تصورش این بود که اخلاق و صمیمیت و تفاهم فقط برای نوشتن توی قصه هاست؛ با عصبانیت برام نوشته بود: یا داری دروغ میگی یا خیلی خرپول هستین که خیالتون راحته.! و دیگری نوشته بود: حداقل با خودتون روراست باشین.

و چندتایی هم این جور نوشته بودند:

  • خب که چی؟ توقع داری باورکنیم؟
  • یادتون دادن که اینجوری بگید؟
  • منم اگه بابای مایه دار داشتم غمی نداشتم. و.

حالا فکر کنید توی اون شرایط، من چه پاسخی باید می دادم؟ و چه تصمیمی باید می گرفتم؟

فقط بگم که سخت ترین کار برای من این بود که بخواهم غصه های زندگی ام را قصه کنم.

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طاقت بیار کول دانلود rosegarden خلاصه کتاب معلم لینک نیمه سنگی بر لب دریا نوشته های روزانه من جدیدترین و آخرین اخبار دنیای گیم و سرگرمی بنویس دنیای مجازی